وادی خاموشان

بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه به آن می نگری

 
ساركوزي خواستار تماشاي «جدايي نادر از سيمين» شدهمزمان با اكران عمومي در فرانسه،
ساركوزي خواستار تماشاي «جدايي نادر از سيمين» شد
خلاصه مطلب : رييس‌جمهوري فرانسه خواستار تماشاي فيلم «جدايي نادر از سيمين» جديدترين ساخته‌ي اصغر فرهادي در كاخ اليزه شد.

 شبكه Europe 1 همزمان با اكران عمومي جديدترين ساخته‌ي اصغر فرهادي در فرانسه اعلام كرد؛ دفتر رياست جمهوري "نيكلا ساركوزي" از توزيع‌كننده فيلم «جدايي نادر از سيمين» خواسته است تا يك نسخه از فيلم جديد اصغر فرهادي را به‌طور ويژه در اختيارش قرار بدهد.

رييس جمهوري فرانسه قصد دارد اين فيلم را به‌همراه همسرش "كارلا بروني" به‌طور اختصاصي در سالن نمايش‌هاي كاخ اليزه تماشا كند.

شبكه يك اروپا نوشت: «اين درخواست ساركوزي نشانه موفقيت فيلم فرهادي است كه در جشنواره برلين موفق به كسب جايزه خرس طلا و دو خرس نقره‌اي براي مجموعه بازيگران شده است.»

براساس اعلام كمپاني پخش فيلم «ممنتو فيلمز»؛ «جدايي نادر از سيمين» با تبليغات بسيار گسترده در سطح كشور فرانسه از ـ 8 ژوئن ـ اكران خود را آغاز كرده است و در ظرف اين مدت كوتاه ركورد فروش فيلم‌هاي اكران شده در فرانسه را شكسته است. اين فيلم در فروش، بالاتر از فيلم‌هاي "برادران داردن" ـ برگزيده‌ي جشنواره كن ـ و فيلم آمريكايي «ايكس‌من» و فيلم "وودي‌آلن" قرار گرفته است.

«جدايي نادر از سيمين» با بازي ليلا حاتمي، شهاب حسيني، پيمان معادي، ساره بيات، سارينا فرهادي، علي اصغر شهبازي، بابک کريمي، شيرين يزدان بخش، كيميا حسيني و با حضور مريلا زارعي روايت مي‌شود.

اين فيلم كه اين روزها در بخش رقابتي جشنواره «سيدني» به نمايش درآمده است، براي بخش «افق‌ها» جشنواره‌ي فيلم «كارلووي واري» دعوت شده است.

«جدايي نادر از سيمين» در ادامه‌ي اكران جهاني، روز 22 جولاي (31 تير) در سينماهاي انگليس به نمايش درخواهد آمد.

اين فيلم كه از روز 25 خرداد در بلژيك به‌روي پرده رفته است، از روز 11 اوت (20 مرداد) در هلند، هشتم سپتامبر (17 شهريور) در سوئيس و همچنين 14 جولاي (4 تيرماه) در سينماهاي آلمان نمايش خواهد داشت.

«جدايي نادر از سيمين» از روز 25 دسامبر (4 دي) به‌طور هم‌زمان در ايتاليا و نروژ نمايش خواهد داشت و طبق برنامه‌ اعلام‌شده از روز 6 ژانويه سال آينده ميلادي (16 دي) در سينماهاي برزيل نمايش خود را آغاز خواهد كرد.

javahermarket

نوشته شده در پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:,ساعت 20:5 توسط مجهول| |

 

 
گلزار: از اول هم قرار نبود در «قهوه تلخ» بازی کنم !گلزار: از اول هم قرار نبود در «قهوه تلخ» بازی کنم!
آرام و تنها، بدون اینکه کنارش دو تا آدم درشت هیکل باشد، بی آنکه توجه کسی را به خود جلب کند وارد سالن شد و صندلی خالی ای نزدیک در ورودی پیدا کرد تا بنشیند؛ اما نگاه تیزبین مهران مدیری که روی سن رفته بود و گرم صحبت درباره سریالش بود، سوپراستار سینمای ایران را شکار کرد

 


محمدرضا گلزار،یکی از میهمانان ویژه دومین مراسم قرعه کشی آپارتمان های «قهوه تلخ» بود که سه شنبه شب در هتل هما برگزار شد.

او از همان ابتدا در مراسم حضور داشت. بعد از اینکه مدیری متوجه حضور گلزار شد و اعلام کرد، همکاران او، آقای گلزار را تا جایگاه نه چندان مناسبی که برای مدعوین در نظر گرفته شده بود همراهی کردند. گلزار جزو میهمانانی بود که برخلاف برخی بازیگران «قهوه تلخ» ترجیح داد تا پایان مراسم حضور داشته باشد.

شاید خیلی ها فکر می کردند گلزار حوصله شلوغی مراسم را ندارد و بعد از پایان بخش های اصلی مراسم بی سر و صدا سالن را ترک می کند؛ اما تصور من و خیلی از همکارانم اشتباه از آب درآمد.

او پس از دیدن بخش هایی از پشت صحنه «قهوه تلخ» و البته بعد از روشن شدن چراغ ها قصد ترک سالن را داشت که طبق معمول با جمعیت زیادی که همه از طرفدارانش بودند روبه رو شد.

دختر هفت، هشت ساله خشایار الوند یکی از طرفداران گلزار بود که برای عکس و امضا جلو آمد. البته از مرد میانسالی که به نشانه علاقه، گلزار را در آغوش گرفت و بوسید هم نباید گذشت. جالب اینجا بود که سیروس الوند هم خودش را از میان جمعیت به او رساند و با خنده گفت: «اجازه بدین ما با این رفیقمون روبوسی کنیم». گلزار هم به احترام این کارگردان به سمتش رفت و احوالپرسی کرد.

در جمع علاقه مندان به او که همگی برای عکس و امضا آمده بودند و دوربین هایشان را به سمت او زوم کرده بودند فرصت کوتاهی پیش آمد تا گپ و گفت کوتاهی با او داشته باشیم

ـ آقای گلزار خیلی ها معتقدند شما تنها بازیگری هستید که همه فیلم نامه هایی را که ساخته می شوند، مطالعه کرده اید؟

تا حدودی اغراق شده، اما به هر حال من اغلب فیلمنامه ها را می خوانم.

ـ چند وقت پیش شنیدیم که قرار است در قسمت آخر «قهوه تلخ» بازی کنید، خبر هم منتشر شد؛ اما بعد از مدتی تهیه کننده سریال آن را رد کرد. با این حساب حضورتان در این مراسم چه معنایی دارد؟

با تمام احترامی که برای مهران مدیری، تهیه کنندگان، و گروه «قهوه تلخ» قائل هستم، باید بگویم از اول هم قرار نبود در یک یا چند قسمت از این مجموعه بازی کنم.

علت حضور من هم در این مراسم رفاقتی است که با مهران مدیری و تهیه کنندگان این مجموعه دارم و از اینکه آمدم خیلی خوشحالم.

ـ اما قرار است در یک پروژه سینمایی با این تهیه کنندگان همکاری کنید، درست است؟

بله، اتفاقاً همه شایعاتی که این اواخر شنیدیم هم از همین جا شکل گرفت. من از ابتدا برای صحبت درباره دو فیلم سینمایی به دفتر آقای آقا گلیان رفتم و این شبهات به وجود آمد.

ـ درباره فیلم ها برایمان می گویید؟

ترجیح می دهم در این باره خود تهیه کننده ها صحبت کنند و اخبار را در نشریات به چاپ برسانند.

ـ یعنی دستمزد میلیاردی تان هم شابعه است؟

متأسفانه همه فقط سراغ حاشیه ها می روند. ایراد کار ما همین است که به جای پرداختن به موضوعات مهم تر فقط دنبال حواشی هستیم. فکر می کنم دستمزد یک بازیگر هم یک مسئله کاملاً شخصی است؛ مثل حقوق دریافتی هر فردی که در هر زمینه ای فعالیت می کند. اما متأسفانه فقط درباره قضایایی که به بازیگرها مربوط می شود جنجال و هیاهو به پا می کند.

ـ راستی «قهوه تلخ» را دیده اید؟

بله، هر زمانی که فرصت کردم بیننده این سریال بودم و اتفاقاً بعضی از قسمت هایش را هم خیلی دوست دارم.

 


javahermarket

نوشته شده در پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:,ساعت 20:4 توسط مجهول| |

 

قول دادن کیانوش عیاری برای پایان ممنوع الکاری یک بازیگر سرشناسقول دادن کیانوش عیاری برای پایان ممنوع الکاری یک بازیگر سرشناس
خلاصه مطلب : علیرضا خمسه بازیگر سینما و تلویزیون معتقد است که 7 سال حضورش در سینما ممنوع بوده​ و با قولی که کیانوش عیاری داده راه بازگشت او به سینما باز شده​است.


 

خمسه گفت:«من از سال 60 که «مرگ یزدگرد» کار شد تا سال 67 در تلویزیون بودم. برای این​که در سینما ممنوع الکار بودم. معاون وقت سینما جناب آقای انوار که هر جا هست خدایا به سلامت دارش، به شدت از من بدش می​آمد و گفته بود یا من یا خمسه و خب آنها هم گفته بودند، خمسه حذف.»

«من هم تا سال 67 کار نکردم تا اینکه آقای عیاری که می​خواست از من برای فیلم  «روز باشکوه» دعوت به همکاری کند از آقای انوار پرسید بود: «شما چرا از خمسه بدت می‌آید؟» و انوار هم  گفته بود: «چون همه​اش کارهای مبتذل مثل «هوشیار و بیدار» بازی می​کند.»

«در واقع سال 67  وقتی عبدالله اسکندری به من گفت ما اسم تو را برای یک فیلم داده بودیم و آقای انوار مخالفت کرد، تازه فهمیدم ممنوع الکار بوده​ام. بعد هم که کیانوش عیاری مرا انتخاب کرد و به انوار گفته بود: «من از این خمسه که شما می​گویید مبتذل است، می‌خواهم یک بازی خوب در فیلم« روز باشکوه» بگیرم.» جناب انوار هم گفته بود: «اگر تو قول می​دهی عیب ندارد.» بعد از آن کیومرث پور احمد قول داد، اصغر هاشمی قول داد، همه قول دادند از خمسه بازی​های خوب بگیرند و جالب است امروز من چیزی حدود 30 فیلم بازی کرده​ام، اما هر کس مرا در خیابان می​بیند می​گوید آقای هوشیار و بیدار.»

javahermarket

نوشته شده در پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:,ساعت 20:3 توسط مجهول| |

 
علی معلم بر استعفای خود از اتحادیه تهیه‌کنندگان تأکید کردبا نگارش نامه ای جدید؛
علی معلم بر استعفای خود از اتحادیه تهیه‌کنندگان تأکید کرد
خلاصه مطلب : علی معلم تهيه ‌كننده سينما با نگارش نامه ای جدید بر استعفای خود از سمت عضو هيئت مديره اتحادیه تهیه ‌کنندگان سینمای ایران كه پيشتر اعلام کرده بود، مجددا تاكيد كرد.

متن یادداشت علی معلم به شرح زیر است:
 

هوالحکیم، با تأکید بر استعفای اینجانب از هیئت مدیره اتحادیه تهیه ‌کنندگان سینما، لازم به ذکر می‌ دانم که پاسخ آقای سیدضیاء هاشمی(رئیس اتحادیه و رئیس شورای صنفی نمایش و...) به کناره‌ گیری اینجانب و ادبیات و استدلال حاکم بر آن از جمله هزار و یک دلیل استعفای اینجانب است که در صورت ادامه بحث و ضرورت به تفصیل بیان خواهد شد.

در پناه حق،
علی معلم، عضو سابق هیئت مدیره و عضو هیئت موسس اتحادیه تهیه ‌کنندگان سینمای ایران.


به گزارش سینمانگار، پیش از این سيد ضياء هاشمی رئيس اتحاديه تهيه ‌كنندگان سينمای ايران با استعفای علی معلم مخالفت کرده بود.

javahermarket

نوشته شده در پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:,ساعت 20:2 توسط مجهول| |
 
 
 
به یاد «بیلی وایلدر»؛ نامزد ۱۵ جایزه اسكار  
 
 
 
 
   
 
 
    یكصدوپنجمین سالروز تولد «بیلی وایلدر»، كارگردان، تهیه كننده و فیلم نامه نویس صاحب نام فقید سینمای آمریكا و از ركوردداران نامزدی جوایز اسكار است.
   
   
 
 
     

«بیلی وایلدر» متولد ۲۲ ژوئن ۱۹۰۶ در لهستان امروزی، بیش از پنج دهه در عرصه سینما حضوری درخشان داشت و پیش از مرگ در ۲۷ مارس ۲۰۰۲ در ۹۵ سالگی، توانست ساخت ۶۰ فیلم را در كارنامه سینمایی اش به ثبت برساند.

 

«وایلدر» یكی از درخشان ترین چهره های فیلم سازی هالیوود در عصر طلایی محسوب می شود كه شش بار موفق به كسب اسكار و ۱۵بار نامزد این جایزه بود و از این لحاظ یكی از ركورداران تاریخ سینماست.

 

وی پس از اخراج از دانشگاه وین اتریش، به روزنامه نگاری پرداخت و پس از مهاجرت به برلین، در روزنامه های محلی، مطالب ورزشی و جنایی می نوشت. توانایی «وایلدر» در نویسندگی، او را به سمت نگارش فیلم نامه سوق داد.

 

موفقیت عمده ی «وایلدر» پس از حضور او در هالیوود در سال ۱۹۳۳ آغاز شد و اولین اثر مهم او در سال ۱۹۳۹ با فیلم «نیمه شب» رقم خورد كه برای اولین بار نامزد اسكار بهترین فیلم نامه شد.

 

پس از آن، موفقیت های بعدی وی با فیلم نامه آثار پرفروشی چون «طلوع را متوقف كن» و «گلوله ی آتش» ادامه یافت و دو بار دیگر نامزد اسكار بهترین فیلم نامه شد، اما همچنان در كسب آن ناموفق بود.

 

«وایلدر» پس از اولین تجربه كارگردانی اش با فیلم «بزرگ تر و كوچك تر»، شهرت جهانی خود را با ساخت فیلم «غرامت مضاعف» در سال ۱۹۴۴ رقم زد كه نامزدی بهترین كارگردانی و بهترین فیلم نامه اسكار را برای او به همراه آورد.

 

دو سال بعد، «وایلدر» با فیلم «تعطیلات ازدست رفته» توانست سرانجام جایزه اسكار بهترین كارگردانی و بهترین فیلم نامه را به دست آورد.

 

این كارگردان و فیلم نامه نویس سرشناس در سال ۱۹۵۱ با فیلم «سان ست بلوار» اسكار بهترین فیلم نامه را گرفت، اما در كسب اسكار بهترین كارگردانی این فیلم ناكام ماند.

 

«وایلدر» در ادامه با فیلم «تك خال در حفره» اگرچه به موفقیتی در گیشه سینماها نرسید، اما شهرت خود را افزایش داد و باردیگر نامزد اسكار بهترین فیلم نامه شد.

 

وی در سال ۱۹۵۴ فیلم موفق «بازداشتگاه شماره ۱۷» را ساخت كه اگرچه اسكار بهترین كارگردانی را برای او به همراه نیاورد، اما موجب شد تا «ویلیام هولدن» اسكار بهترین بازیگر مرد را بگیرد.

 

یك سال بعد، «وایلدر» با فیلم «سابرینا» نامزد اسكار بهترین فیلم نامه و كارگردانی شد. اواسط دهه ۵۰ را می توان دوران توجه «بیلی وایلدر» به آثار كمدی توصیف كرد كه ازجمله آنها می توان به «خارش هفت ساله» (۱۹۵۵)، «بعضی ها داغش رو دوست دارند» (۱۹۵۹) و «آپارتمان» اشاره كرد.

 

وی با فیلم «آپارتمان» سه اسكار بهترین فیلم نامه، بهترین فیلم و بهترین كارگردانی را گرفت و با فیلم «بعضی ها داغش رو دوست دارند» نامزد اسكار بهترین كارگردانی و بهترین فیلم نامه شد.

 

پس از این سال های موفق، حضور «وایلدر» در عرصه فیلم سازی دیگر مانند گذشته نبود، بطوریكه فیلم های «یك، دو، سه» (۱۹۶۱)، « احمق مرا ببوس» (۱۹۶۴)، «شیرینی شانس» (۱۹۶۶)، «زندگی خصوصی شرلوك هولمز» (۱۹۷۰) تقریبا آخرین آثار كارنامه سینمایی او بودند.

 

«بیلی وایلدر» در سال ۱۹۸۸ جایزه یادبود اسكار را گرفت و ستاره وی در كوچه شهرت هالیوود نقش بست.

 

وی در پنج دهه فعالیت سینمایی ۱۵بار نامزد جایزه اسكار شد كه از این لحاظ یكی از ركورداران تاریخ سینما است. از دیگر انتخابات سینمایی «بیلی وایلدر» می توان اشاره كرد به:

 

*جایزه بافتا بهترین فیلم ۱۹۶۰

 

*شیر طلایی افتخاری برلین ۱۹۹۳

 

*جایزه بزرگ جشنواره كن ۱۹۴۶

 

*جایزه یك عمر دستاورد سینمایی از پارلمان اروپا ۱۹۹۲

 

*دو جایزه بهترین فیلم از گلدن گلوب ۱۹۴۶ ۱۹۵۱

 

*شیر طلایی افتخاری ونیز ۱۹۷۲

 
 
   
 

javahermarket

نوشته شده در پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:,ساعت 19:17 توسط مجهول| |

 

همزمان با رشد صنعت سینما، نگرش های جدیدی در ساخت فیلم های سینمایی در ژانرهای مختلف ایجاد شده است. در ژانر فیلم های مافیایی، نیز گونه های مختلفی از فیلم ساخته شده که مورد توجه نسل های مختلف علاقه مند به سینما قرار گرفته است.

 

معرفی چندین فیلم از بین انبوه فیلم های ساخته شده در ژانر مافیایی چندان ساده نیست. از فیلم "پدر خوانده" به کارگردانی "کاپولا" که همیشه در راس فهرست فیلمهای مطرح سینما بوده گرفته تا فیلم هایی که در چند سال اخیر با سلیقه های مختلف و توسط فیلم سازان گوناگون ساخته شده است. 10 فیلم برتر و منتخب مافیایی که همواره جز بهترین فیلم های سینمایی مافیایی در رسانه های سینمایی بوده اند، معرفی می شوند.

صورت زخمی scarface-1932
"هاوارد هاکس" کارگردانی این داستان مافیایی کلاسیک را که بخشی از آن بر اساس داستان زندگی واقعی "آلکاپون" روایت شده، بر عهده داشت. این فیلم به گفته "راجر ایبرت"، منتقد هالیوودی، صحنه های پر خشونتی را در زمان خودش در برداشت. داستان در مورد "تونی کامونته" (پاول مونی) روایت می شود که از سمت محافظ، رشد کرد و به قدرت زیادی رسید تا جایی که رئیسش از کار برکنار شد. رفتارهای خشن و ناملایمات زندگیش، باعث شد تا زندگی طولانی نداشته باشد. این فیلم یک شاهکار از یک کارگردان اسطوره بود.

پدرخوانده Godfather-1972
این فیلم یکی از بهترین فیلمهای مافیایی تاریخ سینماست. شما می توانید فیلم هایی زیادی را پیدا کنید که سایه ای از فیلم پدر خوانده، ساخته "فرانسیس فورد کاپولا" بر آن سنگینی کند. این یعنی یک ایده آل در ژانر مافیایی. با حضور "آل پاچینو"، به عنوان پسری که طالب آزادی بود و از طرفی فرزند "دن کورلئونه" بزرگ با بازی "مارلون براندو" با روحیه ای خشن بود. پدر خوانده، بی شک فیلمی طلایی از لحاظ استاندارد فیلم های پرهیجان محسوب می شود. بازی های قوی، بازیگردانی درست، کارگردانی حرفه ای و داستانی با رگه های ترس و اضطراب، تم های پیوسته و روایت بی نقص داستان، همه و همه به انتخاب این فیلم به عنوان بهترین فیلم ژانر مافیا صحه می گذارند. این فیلم بر اساس کتابی با نام پدرخوانده، اثر "ماریو پوتزو" ساخته شده است.

پدرخوانده 2 -1974 -Godfather2
همه می گویند دنباله فیلم ها هیچ وقت به کیفیت نسخه اول نمی شود اما گاهی اوقات، نوع روایت داستان و جذابیت های خانواده مافیایی "کورلئونه"، این موضوع را نقض می کند. پدرخوانده 2 ، برنده اسکار شد و به مخاطب گوشزد کرد که به "دون کورلئونه" جوانی که به قدرت رسیده بار دیگر نگاهی کند. از طرفی، "روبرت دنیرو" در جایی که به ایتالیایی صحبت می کند بسیار دیدنیست. این فیلم صفحات زندگی گذشته و حال خانواده کورلئونه را ورق می زند و داستان سیاهی از آن روایت می کند.

روزی روزگاری در امریکا-Once Upon A Time In America-1984
این فیلم به کارگردانی "سرجیو لئونه"، کارگردان ایتالیایی، ساخته شده است. او دیگر به مافیای ایتالیایی نمی پردازد و به مافیای یهودی که در نیویورک در حال رخ دادن است می پردازد.
"روبرت دنیرو" بار دیگر در این ژانر سینمایی حاضر می شود و در کنار "جیمز وود" قرار می گیرد. این فیلم همچنین جزئیات حال و گذشته را به چالش می کشد. فیلم به ما جنایتکارانی را معرفی می کند که کودک هستند و کم کم رشد کرده و در کنار هم باز هم جنایت می کنند. فیلم نامزد جایزه گلدن گلوب شد و در مراسم سینمایی "بفتا" در بریتانیا، برنده شد. بفتا اسکار بریتانیاییست. موسیقی این فیلم را که از مشهورترین قطعه های موسیقی سینماییست، "انیو موریکونه" ساخته است.

صورت زخمی-Scarface-1985
بار دیگر با این فیلم به برایان "دی پالما" باید درود فرستاد. او بار دیگر گفت که داستان مافیا، فقط قصه سیسیل نیست. "دی پالما" از کاراکتر کوبایی "تونی مونتانا" با بازی آل پاچینو" سخن می گوید. او وارد یک صحنه جنایت مواد در میامی می شود این فیلم هم پر از صحنه های خشن بود حتی در حد خودکشی. "استیون باور" و "میکله پففر" نیز در کنار"ال"، ایفای نقش کرده اند. داستان فیلم بر اساس نسخه سال 1932 با همین نام ساخته شده و با استقبال خوبی از سوی مخاطبان روبرو شد.

غیر قابل لمس ها-The Untouchables-1987
بار دیگر به یکی از فیلم های "برایان دی پالما" برخوردیم. این فیلم نوشته "دیوید مامت" است و تنها، قصه یک رئیس مافیا به نام "الیوت نس" و هم دانشکده ای هایش نیست بلکه داستان سقوط "آلکاپون" نیز هست. با بازی "روبرت دنیرو". "کاپونه"، یک آدمکش بی رحم است.البته نه با پیچیدگی های شخصیتی بلکه بسیار قابل فهم. " غیر قابل لمس ها"، یک فیلم ضد شیطانیست، فیلمی سنگین با سایه های خاکستری در صحنه ورود پلیس ها. در صحنه معروفی ،"نس"(کوین کاستر) می گوید: "من قانع شدم،من خوب بودم".دیگر بازیگر فیلم، "شون کانری"، برای بازی در نقش مکمل، اسکار بهترین بازیگر این نقش را به خود اختصاص داد.

رفقای خوب-Goodfellas-1990
"مارتین اسکورسیزی"، کارگردان صاحب سبک هالیوودی، در این فیلم ، فراز و نشیب های موجود در زندگی واقعی رئیس مافیای مشهور، "هنری هیل" را به تصویر می کشد. نقش "هیل" را "ری لیوتا" بازی می کند. این کاراکتر در جنایت غرق شده و زندگی اش سراسر خطر شده است. فیلم با کاراکتر های چند بعدی پر شده و این نگاه را به بیننده القا می کند که به بازی تک تک کاراکترها توجه کنند. "جو پشی" که در نقش یک مرد احمق بازی کرد، اسکار بهترین بازی را به خو د اختصاص داد. "روبرت دنیرو" و "لوراسین براکو"(فریاد) نیز در این فیلم بازی می کنند.

بوگسی-Bugsy-1991
فیلم در مورد یکی از خلافکاران لاس وگاس به نام "بوگسی سگال" یهودیست. حجم مافیایی فیلم بسیار بالاست و شاهد صحنه های زیادی از دنیای مافیا در فیلم هستیم. همچنین یک قصه رومانس بین "سگال"(وارن بتی) و "ویرجینیا هیل"(آنت بنینگ) به کارگردانی "باری لوینسون" روایت می شود. در بازه زمانی روایت فیلم، دوره خوبی از مافیا رقم خورده است. یک نگاه مثبتی نیز در فیلم موجود است که مخاطب به خوبی آن را درک می کند. "سر بن کیگزلی"، هنرپیشه مشهور هالیوودی به همراه "هاروی کیتل" در این فیلم بازی می کنند. این دو برای نقششان نامزد اسکار شدند.

دونی براسکو-1997-Donnie Brasco
"جانی دپ" با بازی در این فیلم به مافیا وارد می شود . او نقش یک پلیس جوان به نام "جو پیستون" یا "دونی براسکو" را بازی می کند. کار او ورود به یک باند مافیاییی است، جایی که "آل پاچینو" در کاراکتر "روجریو" نقش یکی از این افراد گروه مافیایی را بازی می کند. "جانی دپ" شرایط سقوط گروه را فراهم می کند . "انه هکه"، کاراکتر همسر "پیستون" را بازی می کند. این فیلم در بخش نمایش فیلم، نامزد اسکار شد.

جاده ای به سوی تباهی2002- Road to Perdition
فیلم یک جریان مافیایی ایرلندی را روایت می کند با بازی تام هنکس در نقش "مایکل سولیوان" که پس از برکناری رئیسش، "پل نیومن"، به به همراه پسرش بر سر کار می آید . سام مندز کارگردانی پروژه را به بهترین شکل از لحاظ تصویری برعهده دارد. فیلم در مورد گناهان و وظیفه شناسی های پدران و پسران و تلاش انها برای رسیدن به رستگاری است. :"جود لاو"، هنرپیشه با استعداد هالیوودی نیز در این فیلم به ایفای نقش پرداخته است.

فیلم هایی مافیایی دیگری هستند که جز فیلم های پر مخاطب هستند که از جمله آنها می توان به "من آمریکایی" که در مورد یک جنایتکار مکزیکی- امریکایی به نام "ادوارد اولموس" ساخته شده اشاره کرد. همچنین فیلم "بیلی باتگیت" با بازی "داستین هافمن" و فیلم "کازینو" ساخته "مارتین اسکوریزی" ازجمله این فیلم ها هستند.
ترجمه از مهدی چراغی

javahermarket

نوشته شده در پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:,ساعت 18:55 توسط مجهول| |

 

تصویر محصول تصویر محصول تصویر محصول تصویر محصول تصویر محصول تصویر محصول تصویر محصول تصویر محصول تصویر محصول تصویر محصول تصویر محصول تصویر محصول تصویر محصول تصویر محصول تصویر محصول تصویر محصول تصویر محصول تصویر محصول تصویر محصول تصویر محصول

javahermarket

نوشته شده در پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:,ساعت 18:55 توسط مجهول| |

 

دیزنی اسامی ۱۰ فیلم آینده خود را تا سال ۲۰۱۲ اعلام کرد

نیو یورک، هشتم آوریل ۲۰۰۸ : دو تن از مدیران ارشد دیزنی ، دیک کوک Dick Cook و جان لستر John Lasseter ، امروز در یک کنفرانس خبری، رسما اسامی ۱۰ فیلم بلند انیمیشنی که به تنهایی یا با همکاری پیکسار تا سال ۲۰۱۲ به نمایش در خواهند آورد را اعلام کردند.

در لیست کسانی که در ساخت این فیلمها شریک هستند، نام هنرپیشگان مطرحی نیز به چشم میخورد که صدایشان را به کاراکترهای این فیلمها قرض داده اند. هنرپیشگانی چون: جان تراولتا و مایلی سایرس (“Bolt“) ، ریس ویترسپون، بیلی کونولی و اما تامپسون (“The Bear and the Bow“) ، آنیکا نانی ، رز و جان گودمن (“The Princess and the Frog“) و بالاخره تام هنکس و تیم آلن (“Toy Story 3“). در این لیست شش فیلم محصول مشترک دیزنی و پیکسار هستند و چهار فیلم از تولیدات دیزنی به تنهایی است . چهار فیلم هم اضافه بر این لیست ده تایی اعلام شده اند که دنباله هایی بر کلاسیک های دیزنی هستند و بصورت DVD به بازار عرضه میشوند. فیلمهای مشترک دیزنی و پیکسار که نمایش قریب الوقوع دو فیلم از این لیست ، یعنی Bolt و Wall-E اعلام شده است، همگی سه بعدی هستند.

دیک کوک ، مدیر ارشد استودیوهای دیزنی در رابطه با لیست فیلمهای آینده دیزنی/پیکسار چنین گفت: ما بخاطر محصولات آینده مان بسیار مفتخر و هیجان زده ایم . زمان آن رسیده بود که با ارائه فیلمهایی از هردو ژانر سنتی و کامپیوتری، با کیفیت برتر، به بینندگان محصولاتمان را در سراسر دنیا هدیه ای بدهیم . در سالی که ما هشتادمین سالگرد تولد میکی ماوس را جشن میگیریم ، احساس میکنیم که مناسب ترین زمان برای اعلام نام فیلمهای آینده فرا رسیده است. با داشتن مدیرانی چون جان لستر و اد کتمول Ed Catmull در راس تیمهای خلاق ، ما در زمانه ای بسیارهیجان انگیز از تاریخ استودیوهایمان قرار داریم . همانقدر هیجان انگیز که دیزنی همیشه بوده است…

در ادامه جان لستر اضافه کرد: زمانه ای باشکوه برای انیمیشن در دیزنی و پیکسار فرا رسیده است. کار کردن بر روی طیف گسترده ای از فیلمهای درجه یک و با همکاری تیمهای درجه یک و درخشان بسیار عالیست. چیزی که برای من بسیار هیجان انگیز است این است که من در هردو استودیوی دیزنی و پیکسار کار می کنم و با فیلمسازانی همکار هستم که عاشق کارشان هستند و در زمینه کارشان بهترین هستند. ما خرسندیم که دائما در حال گسترش دادن مرزهای تکنولوژی برای تولید محصولات دیجیتالی و سه بعدیمان هستیم و همزمان محصولات دستی و سنتی مان را هم بصورت فیلمهایی با کاراکترهای به یاد ماندنی و داستانهای خاطره بر انگیز ارائه می دهیم. والت دیزنی به ما آموخت که چگونه طنز، احساسات قوی و تحرک را با هم در فیلمهایمان ارائه دهیم . و حالا تیمهای خلاق ما، این اصول ماندگار را بصورت تازه تر و با نو آوری و خلاقیت به تصویر میکشند.

و حالا لیست فیلمها تا سال ۲۰۱۲

۲۰۰۸ :

وال ئی Wall-E / تاریخ نمایش ۲۷ ژوئن ۲۰۰۸ /کارگردان: اندرو استنتون Andrew Stanton

wall-e.jpg

بولت BOLT / تاریخ نمایش: ۲۶ نوامبر ۲۰۰۸/ کارگردان: کریس ویلیامز، بایرون هوارد Byron Howard

bolt3.jpg

تینکر بل TINKER BELL/ پخش بصورت DVD / تاریخ پخش : ۲۸ اکتبر ۲۰۰۸ / کارگردان : بردلی ریموند Bradley Raymond

tinker-bell.jpg

2009

آپ UP / تاریخ نمایش : ۲۹ می ۲۰۰۹ /کارگردان : پیت داکتر Pete Docter

up.jpg

داستان اسباب بازی۱/ پردازش مجدد بصورت Ultimate 3D / تاریخ نمایش : دوم اکتبر ۲۰۰۹ / کارگردان :جان لستر

toy-story.jpg

شاهزاده خانم و قورباغه THE PRINCESS AND THE FROG/ تاریخ نمایش : کریسمس ۲۰۰۹ / کارگردان: جان ماسکر، ران کلمنتز

princess.jpg

TINKER BELL NORTH OF NEVER LAND/ پخش بصورت DVD

tinker-bell.jpg

2010

داستان اسباب بازی ۲/ پردازش مجدد بصورت Ultimate 3D/ تاریخ نمایش ۱۲ فوریه ۲۰۱۰/ کارگردان :جان لستر

toy-story2.jpg

داستان اسباب بازی ۳/ تاریخ نمایش: ۱۸ ژوئن ۲۰۱۰/ کارگردان: لی آنکریچ Lee Unkrich

toy-story3.jpg

راپونزلRAPUNZEL / تاریخ نمایش: کریسمس ۲۰۱۰/ کارگردان : گلن کین Glen Keane، دین ولینز Dean Wellins

rapunzel.jpg

TINKER BELL A MIDSUMMER STORM/ پخش بصورت DVD/ کارگردان: کارولین گیرCarolyn Gair

tinker-bell.jpg

2011

NEWT / تاریخ نمایش: تابستان ۲۰۱۱ / کارگردان: گری ریدستورم Gary Rydstrom

THE BEAR AND THE BOW/ تاریخ نمایش: کریسمس ۲۰۱۱ /کارگردان : برندا چپمن Brenda Chapman

bearbowlogo.jpg

TINKER BELL A WINTER STORY/پخش بصورت DVD

tinker-bell.jpg

2012

ماشینها قسمت دوم CARS 2/ تاریخ نمایش :تابستان ۲۰۱۲ / کارگردان : برد لوئیس Brad Lewis

car.jpg

KING OF THE ELVES / تاریخ نمایش : کریسمس ۲۰۱۲ / کارگردان » آرون بلیزAaron Blaise، رابرت واکر Robert Walker

javahermarket

نوشته شده در پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:,ساعت 18:54 توسط مجهول| |

 

گريز از سنت، وحشت از مدرنيته

آواز گنجشك ها (مجيد مجيدي )

 

آواز گنجشك ها پيك نيكي است از سنت به مدرنيته؛ پيك نيكي از جنس فيلم فارسي.مشكل اصلي فيلم نيز از همين دست و پا زدن، سردرگمي و بلا تكليفي بين سنت و تجدد برمي خيزد. پس ناچار فيلم- و فيلمساز- به نسخه مندرس هميشگي فيلمفارسي پناه مي برد وپيك نيك با سماع شتر مرغ به هپي اندي اگزوتيك مي رسد و تمام.

فيلم از وحشت مدرنيته –  شهر – به رخوت سنت – روستا – باز مي گردد تا پناهي بجويد.

اما اين پناه، گريزگاهي موقتي است و ارتجاعي، و باز پيروي از آن مدرنيته است با تمام جلوه هاو تبعات ويرانگرش براي يك جامعه سنتي. كاش فيلمساز مي توانست اين قصه را بگويد؛ قصه شكست را. اما فيلمساز اين شكست – شكست تاريخي – را پيروزي مي نمايد تا دمي بياسايد وبتواند همچنان در جشنواره هاي مدرن و اولترا مدرن شركت كند و با فيلم اگزوتيك شبه نتورئاليستي مطرح باشد و نان بخورد و در كلان شهر تهران به زندگي مدرن روزگار بگذراند. اين معضل  پيچيده تر و وخيم تر مي شود وقتي انسان از جنس فيلمش – و دنياي فيلمش – نيست و مجبور مي شود آدرس عوضي بدهد: بازگشت به روستا، بازگشت به معصوميت هاي از دست رفته و ويران شده و طرد تجدد با تمام جلوه هاي شتر مرغي اش. اين جا است كه دم خروس بيرون مي زند و بازگشت به خود، به روستا، به مهرباني، به معصوميت و... يا شتر مرغ و سماعش پايان مي گيرد. و اين سردرگمي، اغتشاش – و ببخشيد دروغ – در شخصيت اول فيلم (كريم)خلاصه مي شود؛ شخصيتي كه منش ندارد، فقط كنش است و كنش هايش نيز با نخ نامرئي  فيلمساز است. همين است كه كريم را باور نمي كنيم و اذيت مي شويم و آوازش را كه‌ «دنيا دروغ است» و دمي خوش باش. چشم جناب فيلمساز! دنيا براي كي دروغ است؟براي ما – مخاطب – يا براي شما – فيلمساز - ؟

به فيلم برسيم و بعد به فيلمسازش. ظاهرا قرار بوده اين شخصيت دو وجه داشته باشد و ما با دو كريم مواجه باشيم و در آخر دوباره به كريم اول باز مي گرديم كه به «خود» رسيده!كريم اول مي بايست مهربان باشد، سنتي و فقير – شبيه پدردر بچه هاي آسمان – كه نيست.

كارگر مزرعه شتر مرغ است. چرا شتر مرغ؟ چون عجيب و غريب است. اگزوتيك است و خارجيان را خوش مي آيد و گوشتش نيز گران است؟ چرا اين «كريم» از اول گريم بيني اش شتر مرغي است! تا به آخر؟ سه بچه دارد و يك زن روستايي مهربان، اما منفعل، كه اگر لحظه اي فعال شود و بدون اجازه «صاحب» بخشش كند، تنبيه مي شود و آبرويش بر باد مي رود.ظاهرا كريم عاشق او است و عاشق خانواده اش. يك خانواده فقير حاشيه نشين كه علي القاعده مي بايستي رابطه گرمي با هم داشته باشند و احترام بينشان حاكم ـ باز شبيه بچه هاي آسمان ـ كه نيست.

كريم از اول فيلم به پسر بچه اش (حسين) پرخاش مي كند و فحش مي دهد و پسر هم از همان ابتدا در فكر ميليونر شدن. چرا ؟ مگر حسين پسر اين خانواده سنتي با اصول نيست؟ ـ چيزي شبيه بچه هاي... ـ پس از ابتدا خللي در خانواده سنتي موجود است؛ خللي كه مانع رابطه سنتي انساني ادعايي اثر است. خللي كه كريم نمي داند، اما فيلمساز مي داند ـ ناخودآگاه ـ خلل و نفوذمدرنيته در سنت. كريم، پرخاشجو و نامهربان است، اما به دستور فيلمساز، نه با منطق شخصيت و قصه، اداي مهرباني در مي آورده، كه سريعاً لو مي رود. به شتر مرغ ها غذا مي دهد ـ با ادا واطوارهاي مهربانانه ـ اما به محض فرار سفارشي شترمرغ ـ باز به اشارة فيلمساز ـ با « بي معرفت »خواندن آن ها روي بر ميگرداند، شبيه عصبانيت و فحاشي اش به ماجراي ميليونر شدن پسرـ ماهي و آب انبار ـ و ماجراي سمعك دختر، كه تنها علت وجوديش، صرف نظر از پر كردن و پوشاندن اين خلل در شخصيت كريم ـ و قصه و ديگر سوراخ هاي اين فيلمنامة سست ـ بخشيدن چهره تماشاگر پسند به او است و پر رنگ كردن وجه فقر و بينش اجتماعي گرا به فيلم كه با قصه چفت نمي شود و پيرنگ فرعي سطحي كار نشده اي است كه از فيلم بيرون مي زند. تمام صحنه هاي بداومانيستي سمعك را اگر از فيلم در بياوريد، چه اتفاقي مي افتد؟ فقط سانتي مانتاليسم اجتماعي نماي «كانوني» ( كانون پرورش فكري) فيلم كم مي شود و البته فيلم كمي قابل تحمل.

كريم ظاهراً با همسايه ها مهربان است و املت شتر مرغ را با آن ها قسمت مي كند؛ بسيار متظاهرانه و سطحي. از طنز لوس با بازي بد ناجي در اين صحنه بگذريم و خنده هاي لوس تر بچه ها.

فيلم تا اين جا يك سوم از زمانش را تلف مي كند كه مي توانست در چند دقيقه خلاصه شود و اين همه كسالت توليد نكند. از خانة سنتي كريم چه مي بينيم؟ حوض و حياط و اتاق هاي شبيه بچه هاي آسمان، منهاي روح آن. همه چيز دكور است. آدم ها نيز بي هويت، كه به هيچ كدام  پرداخته نمي شود. همه اكسسوار صحنه اند. نگاه حاكم بر محيط و خانواده تا اين جا، نگاه تحقيرآميزي است ـ بر خاف بچه هاي آسمان ـ محيط ـ  نه فضا، كه فيلم فضا ندارد ـ اگزوتيك باقي مي ماند، براي خوشامد جشنواره هاي فرهنگي.

مي رسيم به كريم دوم؛ كريم پا گذاشته به محيط مدرنيته ـ مدرنيتة موهوم ـ كريم با يك بهانة ساده و باز سفارشي اخراج مي شود. شتر مرغ فرار كرده. چه صحنه بدي است اين فرار، و فيلم پر است از صحنه هاي بد و زايد : كريم و چند كارگر تا دو قدمي شتر مرغ مي دوند و بعد مي ايستند تا شترمرغ بگريزدو فيلم بهانه اي بيابد براي قسمت دوم. كريم به تهران شلوغ و مدرن زده مي آيدو نا خواسته مسافري بر پشت موتورش مي نشاند و كريم Taxi Driver مي شود يا راننده موتور، مسافركش، و به ناچار با جلوه هاي مدرنيته در كلان شهر تهران مواجه مي شود. فقط مواجهه،نه تماشا. با آدم هاي دروغگو و شارلاتان برخورد مي كند و با آسمان خراش ها و اتوبان ها وكالاهاي مصرفي بسته بندي شدة خارجي و تمام. اين است « تماشا»ي مدرنيته؟ گويا كريم  هيچ وقت به تهران نيامده و هرگز هم دروغ نشنيده و آدم هاي اين چنيني نديده! اخلاقيات و سكناتش به هم مي ريزد و در چنبرة جلوه هاي سطحي تجدد رنگ مي بازد. چه اخلاقياتي كه با يك تلنگر ـ مواجهه ـ فرو مي ريزد؟ چه كاريكاتوري از استحاله! محيط عوض مي شود، دشت و دمن به خيابان هاي شلوغ و دود و سرو صداهاي ماشين ها تغيير مي كند. و كريم ساده دل ما ديگر نمي تواند پولي به فقير بدهد. سعي مي كند، اما نميشود و حتماً از اين نشدن، ناراحت! چرا هيچ نمايي از اين نيست؟ كريم به ادعاي فيلم « طماع وحريص» شده و مال اندوز!

به سبك فيلمفارسي، حياط خانه اش را به آشغال داني و زباله داني اشياء تبديل مي كند. ديگر آنكريم سابق نيست و حرام نمي فهمد، و در صحنه اي گوجه سبز مي خرد و از آن جا پول حرام قاطي پول هايش شده؛ گوجه ها از باربند موتور مي افتند و مي ريزند. فيلمساز دستور داده مقدار گوجه هاي ريخته شده اندازة همان پانصد تومان حرام باشد نه بيش تر. اين صحنه از شدت سطحي بودن، به ابتذال فيلمفارسي پهلو مي زند؛ هم در ايده، هم در اجرا. اين صحنه شبيه صحنه ديگري است با همين مفهوم: رانندة زورگوي موتور سواري كه مسافر كش است، به دليل زورگويي به كريم، موتورش خراب مي شود و مسافر كش به كريم مي رسد. حق به حق دار رسيد!

اين درس اخلاق براي كودكان عقب افتاده، به سياق فيلمفارسي نيست؟ از اين درس اخلاق هاي سطحي و فرمايشي در فيلم فراوان است.و چه آزاري مي دهد اين پند و اندرزهاي دروغين فيلمساز و اين نظام دروغين اخلاقي فيلم! اين «نظام» را ـ نظام پاداش و عقوبت ـ كمي بازتر كنيم: تل آشغال ها و خنزرپنزرهاي حياط بر سر صاحبش فرو مي ريزد، آن هم در لحظه اي كه او مهربان است و با لبخند چاي مي نوشد. و كريم زخمي شده و پايش مي شكند؛ همان پاي رفتن به« سرزمين موعود» يا سرزميني هرز و مذموم، و زمينگير مي شود و لابد همين زمينگيري و به  عيادت آمدن نمايشي همسايه ها، كافي است تا به خود آيد؛ آن هم در آن صحنه باسمه اي.مي بينيد اين از منطق فيلمفارسي ـ و اجراي آن ـ فراتر نمي رود.

اين احساسات سطحي با پيرنگ هاي تزئيني مانند گل فروختن و خشم كريم و كاميون سبزي و ماهي بازي و آب انبار و لحظة « درخشان » پرواز گنجشك ها كه با نوري اضافي سعي درنمادسازي دارد، حتي نمي تواند قلقلكي ذهني به مابدهد. يا نمادي بسيار رو و مضحك اينسرت دست پينه بسته و زخمي پسر بچه از نگاه كريم، و بدتر از همه، نماهاي «زيبا» و« خارق العاده» و «درخشان» و ... با قطع موسيقي و افكت ـ زيبايي ظاهري اين چند نما براي ما ـ بر خلاف دوستان طرفدار ـ چرا به كار نمي آيد؟ اول اين كه سوراخ شدن و افتادن بشكه نه از دل صحنه و منطق آن، بلكه به دستور فيلمساز يا خداي عقوبت كنندة او انجام شده و از همان نظام اخلاقي  فيلمفارسي آمده با اين منطق: از آن جا كه بچه ها زياده خواهند و مي خواهند ماهي ها را بفروشندـ نه برج ها را! ـ و ميليونر شوند ـ نه ميلياردر ـ پس عقوبت مي بينند و شادي كاذبشان در وانت بار با اشك و غصه بر هم مي ريزد. و آن زيبايي ظاهري نيز در فرم، زشت مي شود، چرا كه زيبايي وقتي كار مي كند كه از دل ـ و پشت ـ جهان بيني و نگرش زيبا به فرم زيبا برسد. زيبايي مقدم نيست. تأثير گذاري اصل است و مقدم، كه مي بايست به زيبايي ختم شود. اگر در همان لحظه كه مشغول تماشاي پديده اي زيبا هستيم، به ياد بياوريم كه چه زشتي درونش جاي دارد، منزجرمي شويم. لبخند زيبا مي تواند براي فريب باشد تا خنجر پنهان درپشتش را نبينيم و خنجر در قلبمان خوب بنشيند. اين چه قتل عام بي رحمانه اي است از ده ها ماهي براي گرفتن اين پلان؟ «هنر» مهم تر است از انسان؟ «هنر» به هر قيمتي؟ ببخشيد اين «هنر» ارزاني فريب خوردگان هنرنما.

جالب است كه فرنگيان اومانيست نيز كه مخالف حيوان آزاري اند، هم از اين پلان هاي «زيبا»خوششان مي آيد و آن را پختگي و هنرنمايي فيلمساز مي دانند. به به از اين عالم معكوس شده!

به به از اين اومانيسم قلابي!

همين جا از نماي هلي شات «زيبا» ي در فيروزه اي هم بگوييم كه از بافت ديداري فيلم بيرون مي زند و گويي متعلق به فيلم ديگري است و فقط قصد دارد تماشاگر را با فرم مرعوب كرده و بفريبد ـ و ما را به ياد مخملباف مي اندازد ـ اين نما، گويا « معناگرا » است و نمادپرداز. لابدميخواهد بگويد چه رنجي مي برد كريم؛ رنج جسماني و روحاني، همچون بر دوش كشيدن صليب عيسي مسيح! شوخي نكنيد. نما بي معنا و وصله اي است؛ و بي اثر.

اما نماز خواندن كريم جلوي در خانه و ماشين لوكس و اهالي مدرن آن ديگرچيست؟ كريم اهل نماز شده؟ آن هم بعد از صحنه اي كه او را دزد خطاب كرده اند، و به خدا پناه برده؟چرا جلوي خانه اين چنيني؟ و چرا در حال نماز مرتب با چشم هايش اين ور و آن ور را مي پايد؟مي خواهد ديگران او را در اين حال ببينند و دلشان بسوزد؟ و نماي شربت مرد ثروتمند چيست؟

ثروتمندان از نماز دروغين فقرا خوششان مي آيد؟ درود بر ثروتمندان بي درد! درود بر زحمتكشان دردمند! زنده باد ثروت! زنده باد فقر! آفرين بر جناب فيلمساز! اين نما جايزه دارد!

ضمناً چرا حملة فيلمساز به مال اندوزي و طمع و زياده خواهي، فقط شامل حال فقرا مي شود ـ كريم ـ نه ثروتمندان؟ اين ديگر ما را وا مي دارد تا خيلي چيزها بگوييم، كه نمي گوييم، فقط اين كه آيا اين ليوان شربت از طرف فيلمساز به كريم داده نشده؟ از طنز اروتيك لوس فيلم هم بگذريم كه باز ما را ياد مخملباف مي اندازد ـ نماي دكمة كريم و دامن زنش ـ و از نماي درشت لحاف پولك دوزي شده به جاي آسمان.

از موسيقي تزئيني جناب عليزاده هم بگذريم كه هيچ كاري نمي كند و حسي بر نمي انگيزد، جزپرت كردن ما از نما و از رويداد. همه چيز تزئيني است و دكوراتيو؛ و دروغين.

مي ماند جلوه فروشي آخر فيلم با نماي سماع شتر مرغ، كه زير نويس مي خواهد.« لطف و صنع خداوند!» اين نما به باور من جلوه فروشي خود فيلمساز است گرفتار ستايش خويش، براي جشنواره هاي خارجي، كه « مرا ببينيد و تحويل بگيريد » و بس.

نماهاي هلي شات كريم در حال اداي شتر مرغ درآوردن هم از بافت ديداري فيلم بيرون مي زند و باز ابتر مي ماند. صحنه ته ندارد، همچون عمدة صحنه هاي فيلم.سينما، ادا و اطوار و نمانمايي و پز دادن با نماها نيست. متأسفم. آواز گنجشك ها دست دوم بچه هاي آسمان هم نيست؛ كاريكاتوري از آن است؛ پس گرفتن آن است. آواز گنجشك ها  فيلم بدي است و جعلي، با سطحيتي فريبكار و ويرانگر.

وقتي آدمي ديگر از جنس و نوع نگاه بچه هاي آسمان نيست، قادر نخواهد شد آن را بازسازيو به روز كند. اداي گذشتة خود را درآوردن، اما مماس با آن گذشته نزيستن، فاجعه است. دروغ بيرون مي زند و ناتواني.

هاكس اما مي تواند؛ مي تواند يك قصه را چندين بار بگويد و بازجذاب باشد و ديدني، چرا كههاكس واقعأ مؤلف است؛ و اصلاً دنيايي دارد ـ وسبك ـ و دنيايش را روز به روز عوض نمي كند.

هاكس اگر معتقد است « فيلم خوب، يعني سه صحنه عالي و هيچ صحنه بد» كسي است كه اساس سينما را قصه گويي مي داند و اين حرفش رادراين چارچوب بايد ديد، تا فهميد، و گرنه دستورالعملي است ابتر وحتي گمراه كننده. كسي مي تواند سه صحنه عالي و هيچ صحنه بد خلق كند كه قصه گويي بلد باشد، و روايت، چرا كه در سينما همه چيز ـ فضا و شخصيت ـ از دل قصه مي آيد، نه خارج از آن. روايت از همه چيز مهم تر است، حتي از واقعيت، و روايت بدون تعليق، ابتر است.

هاكس مي گويد « كارگردان، داستان سرا است ... اگر قصة عالي يي به دستتان برسد، ساختش كاري ندارد. اما اگر قصة بدي داشته باشيد، ساختش روزگارتان را سياه مي كند ... همة آنچهتلاش دارم انجام دهم، نقل يك قصه است ... در يك فيلم، مهمتر از همه چيز قصه است»و...خب ملاحظه مي كنيد؟ اگر فورد مي تواند ده صفحه از فيلمنامه را دور بريزيد و فيلمش را بسازد،فورد است. قصه گويي تمام عيار و مؤلفي بي نظير، با دنيايي به وسعت يك كهكشان، با سبكي منحصر به فرد كه تدوينش را هم در دوربين مي كند و هيچ كس نمي تواندفيلم را تدوين كند، مگر آن شكلي كه فورد مي خواهد. سهم او از فيلم، همة فيلم است، همچون هيچكاك، روسليني،رنوآر، برگمان، ميزوگوچي و .... .فيلمسازان بزرگ همگي داستان سرايند. آن ها سينما را به داستان هايشان نمي افزايند، بلكه داستان هايشان را كه با سينما انديشيده شده، درون سينما مي ريزندو جهانشان را در پس قصه هابر ملا مي كنند.

سينماي ما فاقد تكنيك و فاقد صورت است و ناتوان از اثر گذاري و تصرف در مخاطب. سينماي ما بحران زده است و دچار دو آفت جشنواره زدگی فردگی و آفت فیلمفارسی . اولي آفت مهلك تري است و آسيب جدي تري. سينماي جشنواره اي ما، عقب مانده، اگزوتيك، بدوي، سست و بي حال است و افسرده. و فاقد مخاطب، با محيطي و احياناً فضايي بي بهره از امكانات اولية زندگي مدرن، گرفتار به دست آوردن يك لقمه نان. با ادا و ادعاهاي فراوان فرم و معناگرايي و ... و غير قابل تحمل.

فيلمفارسي هاي امروزي نيز فاقد دنياي بي خيال و شاد قديمي هايند كه رؤياي مخاطبشان بودندو به همين دليل گهگاه تحمل پذيرشان مي كرد. فيلمفارسي هاي  قديمي تا حدي مي توانستندقصه شان را بگويند؛ امروزي ها، اصلاً. فيلمفارسي هاي امروز تمام مزخرف اند و افسرده و بر خلاف فيلمفارسي هاي ديروز كه جلوي مخاطبشان مي رفتند، پشت سر مخاطب هستند.سينماي جشنواره زده و فيلمفارسي مرتب از يكديگر سر بر مي آورند. اگر جشنواره ها جواب ندهند، بازاري مي شوند و سخت گيشه اي يا اگر در گيشه شكست بخورند، پناه مي برند به جشنواره ها.

 سينماي ما پيوستگي ندارد، انقطاع دارد و گسستگيش، نتيجه گسستگي در وجود فردي و اجتماعي فيلمسازان است كه به فيلم سرايت مي كند. اغلب دوستان فيلمساز ما ديگر نه دنيايي دارند، نه باوري، نه دغدغه اي. ادايش را در مي آورند، اما مخاطب مي فهمد و پس مي زند، چرا كه مخاطب جلوتر است و فريب نميخورد. هر چند فيلم كلي جايزه جهاني ببرد.

بحث سينماي ملي و سينماي جهاني بماند براي بعد ـ مفصل ـ سينما بايد نياز فيلمساز باشد ـ كه نيست ـ تا بتواند به نياز مخاطب تبديل شود.

javahermarket

نوشته شده در پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:,ساعت 18:53 توسط مجهول| |

 

1- «شبکه اجتماعی»
دیوید فینچر بعد از فیلم محروم‌شده و بسیار طولانی «بنجامین باتن» با «شبکه اجتماعی» همه چیز را به ما یادآوری می‌کند. روایت او از وبسایت فیس‌بوک بموقع‌ترین و همین طور شوخ‌ترین فیلم سال است و چنان فضایی مالیخولیایی - در کنار از پشت خنجر زدن‌ها - خلق کرده که انگار هیچ پایانی بر آن نیست.

فیلمنامه پرضرب‌آهنگ آرون سورکین تنها به تحقیرها بسنده نمی‌کند، بلکه به شکلی زیبا شکل گرفته تا ما تنهایی طاقت‌فرسای مارک زاکربرگ (یکی از موسسان فیس‌بوک) را احساس کنیم، هم مبنای نامتعارف موفقیت او را و هم دلیلی که این موفقیت را بسیار سطحی جلوه می‌دهد.

او در داستان  (بازیگر نقش زاکربرگ) یک تکروی کینه‌جو و به همان اندازه کهن‌الگویی تراژیک است؛ کسی که با همه چیز آشناست، اما در نهایت از خود چیزی نمی‌داند. فینچر دغدغه‌های خود را به موسیقی پرتپش ترنت رزنور و آتیکس راس می‌سپارد و سبک کارگردانی نفوذناپذیر او به چیزی تعالی می‌دهد که به نظر پانویسی بر داستان امروز ماست، بخشی از ارتباطات انسانی که به الگویی از اعداد یک و صفر و سر‌و‌صدای لپ‌تاپ‌ها تنزل یافته است.


مارک زاکربرگ در صحنه‌ای از فیلم «شبکه اجتماعی» به کارگردانی دیوید فینچر

2- «یک پیشگو»
شاهکار با موضوع بقا در زندان ژاک اودیار 11 ماه پس از اکران، با نقش‌آفرینی فوق‌العاده پرشور طاهر رحیم به نقش یک زندانی عرب‌تبار که بین فرهنگ‌های متضاد گیر افتاده، همچنان فراموش‌نشدنی و تقریبا بی‌نقص جلوه می‌کند؛ فیلمی حماسی درباره فریب‌کاری‌ها از نوع داروینی.

3- «داستان اسباب‌بازی 3»
ما انتظار یک خداحافظی مشتاقانه را با اسباب‌بازی‌های اندی داشتیم، اما نه با این فیلم که همه چیزهای لازم را حفظ می‌کند و کمتر لحظه‌ای هست که ضعیف جلوه کند. «داستان اسباب‌بازی 3» وقتی هم که می‌خواهد با وودی و دار و دسته‌اش خداحافظی کند تنها به این واژه‌های ساده بسنده می‌کند: «ممنون، بچه‌ها». و با این کار خیلی از بزرگ‌ترها را هم به گریه می‌اندازد.

4- «سال دیگر»
بهترین فیلم مایک لی پس از «Topsy-Turvy» و ضیافتی از بازی‌های تماشایی از بازیگران همیشگی او. لسلی منویل به نقش یک شخصیت تنهای دائم‌الخمر حضوری در خور تحسین دارد، اما پایه و اساس فیلم نقش‌آفرینی فوق‌العاده خوب جیم برودبنت و روث شین به نقش یک زوج خوشنود و راحت (و شاید باافاده) است.

5- «من عشق هستم»
جادوی درخشان تیلدا سوئینتن مثل همیشه در کار است، اما او در این فیلم خیلی هم در امان نیست: لوکا گوادانینو کارگردان ایتالیایی در این درام با موضوع خیانت، عامدانه سوئینتن را به نقش یک همسر آشفته به حال خود رها می‌کند.

6- «حال بچه‌ها خوب است»
نقش‌آفرینی‌های تماشایی از آنت بنینگ و جولین مور به نقش دو مادر که با هم زندگی می‌کنند و نقشی سفارشی برای مارک روفالو در قالب مردی که پا به زندگی آنها می‌گذارد. لیسا چولودنکو کارگردان و یکی از فیلمنامه‌نویسان «حال بچه‌ها خوب است» با این کمدی دلچسب درمورد اختلال، کاری تماشایی انجام داده است.

7- «سگ‌دندان»
صحبت از اختلال شد. امسال هیچ چیز به اندازه فیلم یونانی و بسیار بدیع یورگوس لانتیموس درمورد خانواده‌ای زندانی اضطراب‌آور نبود.

8- «چگونه اژدهای خود را تربیت کنید»
امسال فقط استودیو پیکسار نبود که با فیلم‌های انیمیشنی خوب از راه رسید. دریم‌ورکس هم بالاخره با کارتونی جذاب درباره یک آهنگر وایکینگ و جانور دست آموز او، یک موجود خزنده آتشین، به موفقیت دست پیدا کرد.

9- «نویسنده پشت پرده»
تریلر سیاسی و چابک رومن پولانسکی درباره یک نخست وزیر تبعیدی هرچند ابتدا دست کم گرفته شد، اما فیلمی باکلاس، ترسناک و بسیار جذاب است. این درست که شخصیت نویسنده با بازی یوان مگرگور ناخواسته روی اعصاب راه می‌رود، اما حاضرجوابی‌های نیشدار در فیلمنامه رابرت هریس، واقعا بامزه است.

10- «آغاز»
چه شخصیت‌های این فیلم را دوست داشته باشید، چه از آنها متنفر باشید، تابستان امسال هیچ چیز به پای چشم‌اندازهای توهم‌زا و صحنه‌های سرگیجه‌آور و ابعاد فیلم کریستوفر نولان نرسید.


javahermarket

نوشته شده در پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:,ساعت 18:53 توسط مجهول| |


قالب وبلاگ

download

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

ویندوز جدید و عالی Windows X pro 2011

ابــزار وبــلاگ ها !

دریافت کد این آهنگ