وادی خاموشان

بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه به آن می نگری

 
نقد فیلم آخرین لژیون
اکشن تاریخی ماجراجویانه «آخرین لژیون» که اکران آن از جمعه ۲۶ مرداد آغاز شده، با وجود آنکه از چند ستاره بین المللی بهره می برد، نتوانسته نظر منتقدان و تماشاگران را جلب کند و با فروش زیر ۳ میلیون دلار در سه روز اول افتتاحیه اش به یکی از شکست های بزرگ اواخر فصل تابستان سینمایی تبدیل شده است. مقاله ورایتی نگاهی به دلایل این شکست دارد.

فیلم «آخرین لژیون» زیاد هم فیلم بدی نیست اما برنامه تبلیغاتی نیم بند آن حتی اجازه نمی دهد این نکته را دریابید. تماشاگری آگهی های کوتاه تلویزیونی بنجل، پوسترهای تبلیغاتی سالن های انتظار سینماها و تبلیغات روزنامه یی را می بیند، به این نتیجه می رسد که باید انتظار دیدن فیلمی کم خرج همچون فیلم «۳۰۰» - و حتی آنقدر از آن فیلم هم کم بودجه تر و بی ارزش تر که باید اسمش را «۱۲۵» گذاشت- را داشته باشد. در این فیلم محصول مشترک انگلستان، فرانسه و ایتالیا صحنه های خوب کمتر به چشم می خورد اما همان تعداد صحنه های خوب هم بیشتر شبیه به اکشن های ماجراجویانه عهدبوق صبح شنبه تلویزیون است. فیلم از کمبود حس و حال به شدت صدمه دیده است و اغلب مثل یک رشته صحنه های پراکنده که از فیلم حماسی بلندتری بیرون کشیده شده، به نظر می رسد. با این حال، تماشاگران شبکه کابلی و نسخه دی وی دی بعد از اکران سینمایی می توانند از چنین آش شله قلمکاری لذت ببرند.

فیلمنامه اپیزودیک، تا اندازه یی براساس یک رمان تاریخی به قلم والریو مانفردی که خودش هم در نگارش فیلمنامه همکاری کرده، حول رویدادهای ناگوار زندگی رمولوس آگوستوس ۱۲ ساله (توماس سنگستر) که وارث مستقیم جولیوس سزار است، می گردد. در سال ۴۷۶ بعد از میلاد، اندکی بعد از آنکه رمولوس جوان تاج امپراتوری در حال فروپاشی رم را بر سر می گذارد، یتیم می شود و در نتیجه حمله قبیله گوت ها به سرکردگی اودواسر (پیتر مولان) به تبعید فرستاده می شود.

آورلیوس (کالین فیرث) یکی از معدود فرماندهان ارتش که از حمله بربرها جان به در برده، افراد وفادارش را در یک عملیات نجات و آزادسازی رمولوس و معلم سرخانه مرموزش به نام آمبروزینوس (بن کینگزلی) از دژی در جزیره کوچک کاپری رهبری می کند. او البته یک شمشیرزن زیباروی بیزانسی به نام میرا (آیشواریا رای، ستاره بالیوود) را همراه خود دارد.

متاسفانه به آدم های خوب داستان هنگام بازگشت به رم خیانت می شود. آنها سراسر بریتانیا را زیر پا می گذارند تا از آخرین لژیون وفادار به امپراتور جوان که باقی مانده کمک بگیرند و آدم بدهای داستان در تعقیب شان هستند و بدتر از همه اینکه یک حاکم مستبد هم آنها را تهدید می کند.

مشکل اصلی فیلم «آخرین لژیون» به طور واضح ریشه در تردید فیلمساز دارد که نمی تواند تصمیم بگیرد چه فیلمی می خواهد بسازد و چه مخاطبی را باید هدف بگیرد. نشانه هایی از «ربوده شده» و «جزیره گنج» رابرت لویی استیونسن در فیلم وجود دارد که حاکی از آن است که کارگردان فیلم -دوگ لفلر- و همکارانش عمداً ساختن یک فیلم مدل قدیمی و مناسب برای افراد خانواده را در نظر داشته اند. (یک دلیل دیگر اینکه صحنه های خشن را طوری بریده اند که هیچ جنازه یی به صورت مفصل نشان داده نشود.)

با این حال در صحنه های متعدد، مخصوصاً در شوخی های به سبک «ایندیانا جونز» فیرث با قهرمان زن داستان، فیلم به وادی شوخی های کلامی می رود. این صحنه ها نسبتاً هوشمندانه در تضاد با صحنه های ماجراجویانه مسخره یی قرار می گیرد که به سبک فیلم های درجه دو و درام های تلویزیونی شمشیر و صندل یا شمشیر و جادوگری ساخته شده اند.

کینگزلی در نقش آمبروزینوس، حکیم اسرارآمیزی که نسبتش با رمولوس مثل نسبت یودا و لوک اسکای واکر در جنگ ستارگان است، باید به عمیق بودنی وانمود کند که کمتر اثری از آن در فیلمنامه هست. او همچنین مجبور است حس کفایتی را در این شخصیت تزریق کند که هرگز دقیقاً معلوم نمی شود چه توانایی هایی دارد. در جریان نبردی در نقطه اوج ناگهان معلوم می شود که می تواند گلوله های بزرگ آتشین را ببلعد اما به نمایش گذاشته شدن ناگهانی این قابلیت او احتمالاً تماشاگر را سردرگم می کند که چرا تا به حال از توانایی هایش استفاده نکرده است.

البته اینکه فیلم «لژیون گمشده» که در لوکیشن های تونس و اسلواکی فیلمبرداری شده، مثل یک فیلم به شدت کم بودجه به نظر می رسد هیچ مزیتی برای آن نیست. با این حال سنگستر در نقش خود تاثیرگذار است، فیرث نقش بزن بهادری خودش را با اعتماد به نفس خوبی درمی آورد، رای بسیار چشمگیر است و کینگزلی، با وجود موانعی که قبلاً ذکر شد، بدون هیچ تلاشی قدرتش را به رخ می کشد. صحنه های مبارزه به قدر کافی هیجان انگیز هستند و فیلم در مجموع آنقدر خوب هست که تماشاگر را به گفتن ای کاش کمی بهتر از این بود، وادارد.

javahermarket

نوشته شده در دو شنبه 9 آبان 1390برچسب:,ساعت 15:52 توسط مجهول| |

 

 "جدا مانده"  اثر کارگردان افسانه ای سینمای آمریکا ، "مارتین اسکورسیزی" است.بازسازی شده یک فیلم جنایی محصول کشور هنک کنگ به کارگردانی "آندرو لائو" است. از نکات بسیار جالب این فیلم رده بندی این فیلم در تمام سایت های اینترنتی است که بالاتر از حد معمول است و اینطور رده بندی به به فیلم خیلی عالی داده میشود. داستان فیلم هنگ کنگی اشاره به آخرین درجه جهنم به اقتباس از مذهب بودا می کند که معنی مستقیم آن از چینی "راه بدون توقف" می شود. آن فیلم در هنگ کنگ به عنوان معجزه در فروش گیشۀ سینما اطلاق شد چرا که در آن دوره از زمان (سال 2002) سینمای هنگ کنگ دچار بیماری بود و این فیلم به عنوان استثنا و ناجی تلقی شد.

 در حالی که ترانه به من پناه بده (رولینگ استوتر) فضا را آماده کرده، مردی قوی هیکل در یک کافه طبقه کارگری، با یک پسربچه ی تر و تمیز ایرلندی گپی می زند و سکه هایی را در مشت بچه می چپاند و بدین ترتیب بچه را ترغیب می کند تا به محافل بزهکارانه اش بپیوندد.

چند سال بعد همان مرد که حالا سن و سالی دارد، بعنوان فرانک کاستلو (جک نیکلسون) یکی از سردسته های مافیای ایرلندی شهرتی برای خود دست و پا کرده و پسربچه، کارلین سالیوان (مت دیمون) بزرگ شده و به یکی از مهره های خوش آتیه پلیس ایالت ماساچوست تبدیل شده و در واقع از همان دوران بچگی آماده شده تا در این نیروها نفوذ کرده و برای کاستلو خبر چینی نماید.پلیس ها که در اینجا توسط سروان کینان (مارتین شین) و دستیارش گروهبان دیکنام (مارک والبرگ) مدت هاست به دنبال گیر انداختن کاستلو هستند، با دقت و وسواس فردی را انتخاب می کنند که در محفل داخلی کاستلو رخنه نماید. بیلی کاستیگان (لئوناردو دیکاپریو) دانشجوی پلیس کارآموز است که تا به حال امتیازی در زندگی کسب نکرده. آنها بیلی را برای مدتی به زندان می اندازند تا شرایط لازم برای نفوذ به محفل کاستلو پیش بیاید. بدین گونه دو جوان زبر و زرنگ و با اراده که یکدیگر را نمی شناسند، با همان رابطه ها و البته با نیت های متفاوت، در یک محیط قرار داده می شوند. این صحنه سازی خارق العاده ای است برای درامی پر تنش و با لایه هایی روانشناسانه وسیع که به طرز چشمگیری مثل یک تله تدارک دیده شده و در نهایت نیز به تراژدی تلخ و غم انگیزی ختم می شود...

 فیلم يك شاهكار پيچيده درباره هويت و خيانت و قانون مدني و طبع بشري. فيلمنامه جوري شروع مي‌شود كه انگار تمام دنيا را در دل‌اش جا داده و جوري پيش مي‌رود كه نااميدمان نمي‌كند و آخرش هم كه بهت‌برانگيز است. يكي ديگر از آن فيلم‌هايي كه نوشتن‌ درباره‌شان، يك جور ورزش فكري براي هر منتقدي به نظر مي‌رسد. يك سرگرمي سطح بالاي درجه يك. درباره ناتواني ما از بيرون كشيدن وجود و صداقت‌مان از دل جنگل شهر. يك نوآر به شدت مدرن كه چالش اصلي همه فيلم‌هاي نوآر، يعني وجود انساني و نسبت‌اش با صداقت در يك متروپليس را به شكل پيچيده و در عين حال تاثيرگذاري مطرح مي‌كند. حالا اين منشور اخلاقي را چي زنده نگه مي‌دارد؟ لئوناردو دي‌كاپريو. هر بار كه جلوي دوربين مي‌رود، انگار چند بار زده‌اند توي گوش‌اش. آماده است كه به لنز دوربين حمله كند و آن را از هم بدرد. حاصل چند سالي كه جواني‌اش را در اختيار استاد اسكورسيزي گذاشت و حالا دارد بهره‌اش را مي‌برد.
فيلم مارتين اسكورسيسى, دلهره يى تند و تيز مملو از خشونت و خون و بسيار تأثير گذارست و در اساس همچنان مهر او را بر خود دارد. اما آنچه سبب مى شود آن را از ديگر آثار گذشته اش در همين زمينه مانند« رفقاى خوب » و « راننده تاكسى » ,« شهر  خيابان هاى پايين »كم رنگ سازد به گمانم موقعيت هاى زمانى و شايد هم افراط ديگر فيلمسازها در ساخت اين گونه موضوع هاى خشونت آميز و در واقع اشباع از آنهاست. با اين حال, اسكورسيسى كماكان قصد داشته است ايتالياى كوچك خويش در نيويورك را اين بار در فضاى بوستون خلق سازد.نگاه كنيم به محتواى داستان: پليس ايالت ماساچوست مصمم مى شود تا  « فرانك كاستلو » (درجك نيكلسن) يا به قولى  سر دسته گروه مافياى بوستون را كه به كارهاى غيرقانونى مشغول است, از  ميان بردارد. براى اين كار,  دانشجوى پليس به اسم «بيلى كاستيگان » (ليوناردو دى كاپريو) را به صورت مخفى و ناشناس به درون تشكيلات « كاستلو » مى فرستد تا از اعمال    و نقشه هاى او آگاه شود. به جز « كاپيتان كوئينن » (مارتين شين) و « سرجوخه ديگنام » ( مارك والبرگ) هيچ كس ديگر از مأموريت « كاستيگان » اطلاعى ندارد. اما سوى ديگرماجرا چنين است كه گروهبان جوان خوش آتيه يى با نام  « كالين ساليوان » (مت ديمن) درگير بخش تحقيقات و بازجويى هاى ويژه پليس مى شود تا گزارش هاى خود را به اطلاع فرمانده بخش« كاپيتان الرباى » (الك بالدوين) برساند.« كالين » هم مانند « بيلى » زبر و زرنگ و موجودى رو به پيشرفت است بى آنكه بداند چه آينده يى هراسناك در انتظار اوست. مادامى كه قرار مى شود  تحقيقات در مورد « كاستلو » را پيش گيرد در مى يابيم گرفتار حوادث دوران كودكى اش است زيرا از همان هنگام به خاطر رابطه دوستى و نزديكى ناچار است مخفيانه نسبت به « كاستلو » وفادار باشد و برايش از درون دستگاه پليس كار كند و مانورهاى پليس عليه او را تا آنجا كه مى تواند خنثى سازد.....در اين بين, دوست دختر « كالين » يعنى « مادولين » (ورا فارميگا) كه دكتر روانكاو پليس است با « بيلى » هم رابطه دارد که در حقيقت بيمار اوست. موضوع از همه سو پيچيده با روابطى كه سرانجام قرار است در يك نقطه به يكديگر متصل گردد.فيلم اسكورسيسى به خوبى قطعه هاى مجزاى اين معما را كنار هم مى چيند و ويليام ماناهان با تسلط سناريو را از روى فيلم هنگ كنگى « ماجراى دوزخى » (۲۰۰۲) كه به مافياى چينى مى پردازد, بازنويسى كرده است در حالى كه آن دلهره يى هنگ كنگى كمتر به جنبه هاى روانكاوانه توجه داشته و به سبك فيلم هاى آسيايى بيشتر به حادثه پرداخته است, اسكورسيسى و ماناهان به شخصيت پردازى ها اهميت داده اند. ليوناردو دى كاپريو با يك بازى پيچيده و عميق, درد و رنج فقدان هويت واقعى خويش را ازآدمى كه دارد نقش او را بازى مى كند و به وسيله مت ديمن مخفى نگه داشته شده, نشان مى دهد. ديمن به نقش پليس نفوذى تشكيلات مافيا, بسيار قوى ظاهر مى گردد. ضمن آن كه مارك والبرگ به طبيعى ترين وجه, خشم خود را از حرفه يى كه در آن آلوده شده, بيرون مى ريزد. ورافارميگا- يك زن در ميان آن همه مرد- در قالب « مادولين » غم و اندوه باطنى اش را هر چند كه چندان به اصل موضوع ارتباطى پيدا نمى كند, به مخاطب منتقل مى سازد.« جدامانده » لبريز از ديالوگ هاى ركيك و لحظه هاى خونين, خشن و سبع به سبك و روال اسكورسيسى است. صداى تق تق گلوله ها و ترق ترق نزاع ها و مشت ها و شكستن سر و صورت, فضاى فيلم را انباشته است اما از همه چيزغريب تر البته شخصيت جك نيكلسن است كه در عين سمپاتيك بودن به شدت نفرت برانگيزست و او « كاستلو »  را به گونه موجودى خطرناك و حتى ترسناك بر پرده تجسم مى بخشد.

نکات حاشیه ای:

ابتدا قرار بود رابرت دونیرو نقش فرانک کاستلو را بازی کند (یعنی نقش جک نیکلسون)، ولی به خاطر آنکه مشغول کارگردانی چوپان خوب بود، عذر خواست.

مت دیمون برای آشنا شدن با شخصیت اش، با واحد های پلیس ایالت ماساچوست کار می کرد.

نقش مادولین (ورا فارمیگا) را ابتدا قرار بود کیت وینسلت یا هیلاری سوانگ بازی کنند.

لئوناردو دیکاپریو ابتدا قرار بود در چوپان خوب (رابرت دونیرو) شرکت کند ولی انصراف داد و در این فیلم بازی کرد.ابتدا قرار بود براد پیت نقش کالین سالیوان را بازی کند (یعنی نقش مت دیمون)، ولی بعد به خاطر بازی در فیلم بابل انصراف داد.اسکورسیزی می خواست این فیلم رو در بوستون بسازد اما به دلایل اقتصادی و 15 درصد مشوق مالیاتی در ایالت نیویورک این فیلم در نیویورک ساخته شد."جک نیکولسون" از سر گذاشتن کلاه با آرم جوراب قرمز برای شهر بوستون خودداری کرد. اسم فیلم به انگلیسی با "د" شروع می شود و با "د" خاتمه میابد ، و چهار حرف وسط یعنی "Part" را اگر بر عکس کرد "Trap" به معنی تله است. 

 کارگردان: مارتین اسکورسیزی

فیلمنامه: ویلیام مونهان (بر اساس فیلم هنگ کنگی امور جهنمی)

تهیه کنندگان: براد پیت، براد گری، گراهام کینگ

بازیگران: لئوناردو دیکاپریو (بیلی کاستیگان)، مت دیمون (کالین سالیوان)، جک نیکلسون (فرانک کاستلو)، مارک والبرگ (گروهبان دیگنام)، مارتین شین (سروان کینان)، ری وینستون (آقای فرنچ)، الک بالدوین (سروان الربای)

بودجه فیلم: 90 میلیون دلار

فروش کل: 132 میلیون دلار

تاریخ انتشار: 6 اکتوبر 2006

شرکت پخش کننده: برادران وارنر

این فیلم در مراسم اسکار 2006 برنده چهار جایزه شد:

بهترین فیلم

بهترین کارگردانی

بهترین فیلمنامه تطبیقی

بهترین تدوین

javahermarket

نوشته شده در دو شنبه 6 تير 1390برچسب:,ساعت 18:2 توسط مجهول| |
 
«فانوس سبز» فاتح باکس آفیس این هفته شدباکس آفیس هفته
خلاصه مطلب :  «فانوس سبز» محصول کمپانی برادران وارنر در این هفته فاتح جدول آمریکای شمالی شد. این فیلم در 3816 سالن اکران خود را آغاز کرد و 52.6 میلیون دلار کسب کرد. بازیگر قهرمان این فیلم کسی جز "رایان رینولدز" نیست. گفته می شود که هزینه تولید «زنبور سبز» 200 میلیون دلار بوده است و کارگردانی این فیلم را "مارتین کمپبل" برعهده داشته است.

از دیگر بازیگران این فیلم میتوان به  "بلیک لایولی"، "پیتر سارسگارد"، "تیم رابینز" و "انجلا باسیت" اشاره کرد.
 


نمایی از پوستر فیلم «فانوس سبز»


رتبه دوم جدول متعلق به فیلم  "جی جی ابرامز" می باشد. «Super8: سوپر8» در هفته دوم اکران خود در این هفته توانست 21.2 میلیون دلار بدست آورد و رقم فروش کلی اش به 72.7 میلیون دلار برسد.

این فیلم در ژانر علمی- تخیلی ساخته شده است و از بازیگرانش می توان به "کایل چاندلر"، "الی فنینگ" و "نوا ایمریچ" اشاره کرد.

داستان «سوپر8» در سال 1979 اتفاق می افتد و مربوط به گروهی از بچه هایی است که زمانی که در حال ساخت یک فیلم خانگی هستند متوجه واژگون شدن یک قطار می شوند. وقتی که رخدادهای غیر منتظره شروع به تهدید شهرشان می کند، آنها مضنون چیزی غیر انسانی می شوند که از آن قطار فرار کرده بود.

جدیدترین فیلم کمپانی فاکس قرن بیستم، فیلمی است که "جیم کری" نقش اول آنرا برعهده دارد. فیلم کمدی- خانوادگی «Mr. Popper’s Penguins: پنگوئن های آقای پوپر» در اولین هفته فروشش تنها 18.2 میلیون دلار کسب کرد و نتوانست «سوپر8» را شکست دهد. 

این فیلم خانوادگی 58 درصد از تماشاگرانش زیر 25 سال بودند. کارگردان این فیلم "مارک واترز" می باشد و داستان فیلم درباره پدری است که طلاق گرفته و خودش را با پنگوئن هایی که آپارتمان اش را در منطقه منهتن نیویورک اشغال کردند مشغول کرده است. در این فیلم در کنار "جیم کری" بازیگرانی چون "کارلا گوگینو"، "مادلین کارول"، "آنجلا لانسبوری" و "فیلیپ باکر هال" به ایفای نقش پرداخته اند.

به گزارش سینمانگار، «پنگوئن های آقای پوپر" براساس کتاب کودکان که در سال 1938 منتشر شده، ساخته شده است.

«X-Men: First Class: مردان ایکس: درجه یک» در چهارمین هفته اکران این هفته 11.5 میلیون دلار فروش کردو در رتبه چهارم قرار گرفت.

این فیلم به کارگردانی "متیو وائون" می باشد و  "برایان سینگر" تهیه کنندگی آن را برعهده داشته است. از بازیگران اصلی این قسمت می توان به "جیمز مک آووی"، "میشل فاسبندر"، "جنیفر لارونیس"، "جانیوری جونز" و .. اشاره کرد. فروش کلی این فیلم به 119.9 میلیون دلار می رسد.

رتبه پنجم باکس آفیس این هفته متعلق به فیلم «Hangover II: خماری 2» است. این فیلم در این هفته 9.6 میلیون دلار فروش کرد و بعد از چهار هفته اکران رقم کلی فروشش به 232.6 میلیون دلار رسید.

انیمیشن «Kung Fu Panda 2: پاندای کنگ فو کار» محصول دریم ورکس این هفته 8.7 میلیون دلار فروش کرد و در رتبه ششم جای گرفت..

«Bridesmaids: ساقدوشها» محصول یونیورسال در ششمین هفته فروش خود قویتر از «دزدان دریایی4» عمل کرد و در رده هفتم جدول ایستاد. این فیلم در این هفته 7.4 میلیون دلار بدست آورد و رقم فروش کلی اش به 136.8 میلیون دلار رسید.

«Pirates of the Caribbean: On Stranger Tides: دزدان دریایی کارائیب: در جزرومدهای غریب» این هفته 6.2 میلیون دلار کسب کرد و در رتبه هشتم جدول قرار گرفت. این فیلم که در 2742 سینما پنجمین هفته اکران خود را پشت سر گذاشته است، تا به امروز 220.3 میلیون دلار فروش داشته است.

«Midnight in Paris: نیمه شب در پاریس» فیلم جدید "وودی آلن" این هفته 5.2 میلیون دلار فروش کرد و رتبه نهم جدول باکس آفیس را به خود اختصاص داد.

به گزارش سینمانگار، فیلم «Tree of Life: درخت زندگی» ساخته "ترنس مالیک" که چندی پیش موفق به دریافت نخل طلای جشنواره کن شد،  در این هفته 1.1 میلیون دلار بدست آورد. گفته می شود که این فیلم در 22 مارکت جدید اکران خود را آغاز کرده است.



 

 

javahermarket

نوشته شده در دو شنبه 6 تير 1390برچسب:,ساعت 15:32 توسط مجهول| |

 

جان وو را باید یکی از کارگردان های مطرح سینما و خصوصا سینما ی شرق دانست. با این که خیلی ها اعتقاد دارند که بیشتر کارهای او جنبه های اکشن دارد ولی با این حال او سبک خودش را دارد.در فیلم هایش همیشه صحنه های خاص خودش را داردکه نشان از این دارد که این فیلم را جان وو ساخته است (از کبوترهای سفید تا موقعیت های مکزیکی در فیلم هاش تا غلو های اسطوره ای وار و....). در فیلم هایش همیشه یک نوع شاعرانگی هست و میتوان اکشن های جان وو را اکشن های شاعرانه ی سینما دانست. هست.غلو هایی که در فیلم هایش می بینیم ما را یاد شعرهای اسطوره ای می اندازد و با این که کمی از واقعیت دور است ولی به خاطر این که غیر ممکن هم نمیباشد(افسانه هم نیست) برایمان زیباست است.در اکشن هایی که او ساخت خبری زیادی از جلوه های کامپیوتری نیست (تغییر چهره و ماموریت غیر ممکن دو  و قاتل و...) و با بدل کاری های زیاد هیجان را در فیلم هایش بالا نگه می دارد. او توانست در ده هی 80 در اسیا اکشن های قابل توجه ای بسازد و بازیگری نظیر چون یون فت را مطرح کند و در دهی 90 هم در امریکا  فیلم های اکشن موفق ای را ساخت.

 جان وو پس از مدت ها دوباره به کشورش باز میگردد و دو تا از مهم ترین فیلم های زندگی اش را می سازد

خیلی ها معتقد بودن او فیلم هنری بزرگی نساخته است و فقط کارگردانی است که کارهای اکشن می سازد ولی جان وو با این دو فیلم اخرش ثابت کرد که کارگردانی واقعا  بزرگ است و کارش را خیلی خوب بلد است بر خلاف همتای دیگرش انگ لی که واقعا در سطح به مراتب خیلی پایین است (و معلوم نیست چرا اصلا اسکار گرفته است) و در نظر خیلی ها بزرگ می اید.                                                                          

 

دو فیلم نبرد صخره ی سرخ بهترین کارهای جان وو در کارنامه اش هستند و همچنین این دو فیلم  را باید دو تا از بزرگ ترین فیلم های کشور چین و اسیا دانست.این دو فیلم هم از نظر ساخت و هم از نظر ورایت بسیار عالی است.معمولا در این نوع فیلم ها شخصیت ها زیاد در فیلم ها نقشی ندارند ولی در این دو فیلم بر خلاف این دست فیلم ها شخصیت ها خودشان را معرفی می کنند وببینده می تواند با شخصیت ها هم همذات پنداری کند.

 نکته ی مهم دیگر دراین دو فیلم بر خلاف خیلی فیلم های تاریخی که معمولا قهرمان هایی با ویژگی های افسانه ای باعث پیروزی می شوند در این جا پیروزی از طریق علم و فن و تلاش و پشتکار به دست میاید.قهرمان های این فیلم ادم های هوشمند و بزرگی هستند که قدرت فکرشان هست که ان ها را به جلو میبرد نه فقط مهارت های رزمی.در یکی از صحنه ای زیبا در فیلم ژنرال در جلوی سربازانش از پیرمردی روستایی به خاطر کاری که سربازانش کردند معذرت خواهی میکند و یا در صحنه های نبرد اخر فیلم افسری برای نجات جان سربازی که در حال مرگ هست جانش را از دست میدهد حاکی از این است که این افراد بزرگ به واقع روح بزرگی دارند و همان طور که سربازان در اختیار ان ها هستند ان ها هم در خدمت سربازانشان هستند و این رابطه ای متقابل هست و همین رابطه باعث پیوند عمیق می شود که باعث می شود همه از جان و دل مبارزه کنند و این نکته در این دو فیلم خیلی به معرض نمایش گذاشته شده است.

 

 .از نکات دیگر نقشی که زن ها در این فیلم نیز داشتند بسیار جالب بود.در این فیلم دو زن قهرمان فیلم نیز درست مثل مردان شجاع و از هوش بالا برخوردارند و مثل خیلی از فیلم ها که نقش زنان نهایت به زنانی که مهرت های رزمی بالا دارند ختم میشود در این جا  به هوش زن ها نیز بها داده شده و تاثیر ان ها بسار حیاتی بود و ان ها نیز از فکر و قدرتشان کاملا استفاده میکنند.

 

 می توان گفت صحنه های نبرد در فیلم چیزی کم از افتتاحیه و اختتامیه المپیک نداشت و نشان داد که این طور صحنه ها فقط از دست چینی ها بر میاید.جان وو به خوبی تمام بازیگران و سیاهی لشکرهای بی شمار فیلم را کنترل میکند که همین نشان از توانایی بالای او در کارش هست.علاوه بر این جان وو به خوبی خیلی از سنت های چینی را نیز در این فیلم به نمایش میگذارد و در نشان دادن کشورش به دنیا نیز موفق است

 

فیلم های نبرد صخره ی سرخ دو فیلم واقعا پر ارزش و معنا داری هستند .فیلم علاوه بردارا بودن صحنه های ی جنگی زیباو دیدنی پر از دیالوگ های شنیدنی هم هست.این دو فیلم به مراتب قوی تر فیلم های معروف ای همچون( قهرمان از ژانگ ییمو) و( ببر خیزان اژداهای پنهان از انگ لی )هستند .و به مرور زمان ارزش های این دو فیلم بیشتر شناخته خواهد شد.

جان وو در این دو فیلم هم که کاملا متفاوت با فیلم های دیگرش هست امضای خودش را به معرض نمایش میگذارد.کبوتر سفیدش و در صحنه ی نبرد اخر فیلم که یاد صحنه ی کلیسا در فیلم تغییر چهره میافتیم و از این دست صحنه ها تو فیلم های جان وو همیشه هست. و فقط اینجا به جای تفنگ شمشیر هست و بسیار هم زیبا کارگردانی شده است.

 

.

javahermarket

نوشته شده در شنبه 4 تير 1390برچسب:,ساعت 20:31 توسط مجهول| |

 

صخره ي سرخ (RED CLIFF)

سال تولید: 2008
چين / ماجرايي / جنگي
رنگي / 150دقيقه
بازيگران عمده: توني لئونگ، چيو – واي، تاکشي کانشيرو، هو جون، چانگ چن و ژانگ فنگيي.
کارگردان: جان وو.
خلاصه ي داستان: اوايل قرن سوم، آخرين روزهاي حکومت خاندان »هان«. »ژنرال کائوکائو« (فنگيي) به امپراطور توصيه مي کند که براي ايجاد ثبات و وحدت در کشور با سلطان نشين ها »شو« در غرب و »ووي شرقي« در جنوب وارد جنگ بشود. اين دو سلطان نشين نيز براي مقابله با 2 هزار کشتي و 800 هزار سرباز تحت فرمان »کائوکائو« متحد مي شوند...
شرح فيلم: سرانجام وو به زادگاهش بازگشت و نخستين فيلم چيني خود را پس از سال 1992 (و فيلم سرسخت) کارگرداني کرد. صخره ي سرخ اثري حماسي و عظيم (به تمام معنا) است و گرانترين فيلم تاريخ سينماي آسيا (با 80 ميليون دلار هزينه) به شمار مي آيد. علاقمندان استاد خشونت (با مشخصه ي حرکت هاي آهسته و تعقيب گلوله ها) اگرچه ممکن است که نق نق هايي (از جمله درباره ي انتخاب نابه جاي بعضي از بازيگران) داشته باشند، اما در مجموع. از فيلم و به خصوص صحنه هاي نبرد آن (با اسب سواري و شمشيرزني و نيزه پراني) ناراضي نخواهند بود. طراحي لباس ها را تيم ييپ به عهده دارد که پيش از اين براي طراحي صحنه ي ببر خيزان، اژدهاي پنهان (آنگ لي، 2000) برنده ي جايزه ي اسکار شده است قسمت دوم فيلم در سال 2009 نمايش داده مي شود.
صخره ي سرخ (RED CLIFF) صخره ي سرخ (RED CLIFF) صخره ي سرخ (RED CLIFF)

javahermarket

نوشته شده در شنبه 4 تير 1390برچسب:,ساعت 20:27 توسط مجهول| |


قالب وبلاگ

download

صفحه قبل 1 صفحه بعد

ویندوز جدید و عالی Windows X pro 2011

ابــزار وبــلاگ ها !

دریافت کد این آهنگ